تاریخ بعد از اسلام

در سال بیستم از هجرت حضرت محمد(ص) منطقه استهبان از طرف خلیفه دوم (عمر) به یکی از بزرگان اسلام به نام (ساریه بن زنیم کنعانی) واگذار گردید تا آن را فتح کند. ساریه طی نبردهائی این منطقه را تصرف کرد.
در سال ۲۸ هجری قمری اهالی شهر استخر بر علیه حاکمان مسلمان و به حمایت از یزد گرد شورش کردند این شورش در فارس سراسری شد. قبیله شبانکاره یا اسپنهدان پارس بود که در دستگاه ساسانیان صاحب نفوذ و مال و ثروت احشام فراوان بودند با کمک (هربذ) والی فارس در این شورش به مقابله با سپاه اسلام برخاستند ولی مجبور به عقب نشینی شدند. آنها در دارابگرد کاملا شکست خورده و یزد گرد مجبور شد به کرمان و سپس سجستان فرار کند.
در سال ۲۹ هجری قمری، شورش دیگری در فارس رخ داد که طی آن عبیدا… بن معتمر والی فارس خلیفه سوم عثمان منصوب شده بود به قتل رسید. عثمان بن عبیدا… بن عامر را با سپاهی به جانب فارس روانه کرد. در حدود استخرمیان او و فارسیان جنگی رخ داد و مسلمانان پیروز شدند. عبدا… بن عامر بعد از آن به داربگرد (داربجرد) لشکر کشیده و آن جا را نیز فتح کرد.
امیران فارس در طول حکومت عثمان و حضرت علی(ع) از طرف ایشان انتخاب شده و به عنوان نماینده حکومت مرکزی انجام وظیفه می کردند. با شهادت علی(ع) و شروع اختلافات معاویه و حسن بن علی(ع) به صورت آشکار، در سال ۴۱ هجری صلح نامه ای بین آنها به امضاء رسید. یکی از مواد این صلح نامه چنین بود:
خراج فسا و دارابگرد و فارس را هر ساله معاویه به مدینه برای امام حسن(ع) بفرستد تا توسط وی در مصارف اهلبیت خرج گردد.
با پذیرش حکومت معاویه از طرف امام حسن(ع) حکومت امویان آغاز شد که از سال ۴۱ تا۱۳۲ هجری قمری به طول انجامید ایرانیان در این دوره اولین ستمگریهای حکام مسلمان را به صورت ملموس احساس کردند. با سقوط دولت اموی در سال ۱۳۲ هجری حکام عباسی بر جهان اسلام مسلط شدند.
این دوره سراسر اختناق نیز تا ۵۲۵ هجری قمری ادامه یافت. مهم ترین حادثه تاریخی این دوران در ابتدای حکومت عباسیان رخ داد که ظهور صفاریان سیستان و سلطه آنان بر فارس و شیراز بود.(۲۵۵٫ه ق) صفاریان تا ۳۹۶ هجری بر امور سیاسی،اقتصادی و اجتماعی فارس مسلط بودند. آنان به دلیل سیاستهای نادرست خود در امر حکومت و توطئه های خلیفه عباسی کاملاً به ضعف کشیده شدند. با کوتاه شدن دست آنان از فارس امور این سرزمین زیر نظر مقتدر خلیفه عباسی قرار گرفت.
از شورش سال ۲۸ هجری تا سال ۴۴۸ هجری قمری دیگر چندان نشانی از اسپهبدان پارس آن خانواده های اصیل ایرانی که در شرق فارس صاحب شوکت بودند به چشم نمی خورد.
شاید علت آن باشد که این مدت زمان نسبتاً طولانی حکومتهای استبدادی اموی و عباسی به خوبی توانسته بودند بر این ناحیه اعمال نفوذ کرده و دست آنان را از این منطقه کوتاه کنند. در این دوره امویان و عباسیان جز به خراج ایالات به چیزی نمی اندیشیدند و برای رسیدن به آن از اعمال هر گونه زور و ستمگری رویگردان نبودند.
حکومتهای محلی صفاری و آل بویه که به علت روحیه نظامی گری خاص خود و رقابت با خلیفه سرزمینهای مفتوحه را زیر سایه شمشیر به دست آورده بودند با استفاده از سلطه ی خود بر فارس خاندانهای محلی آنجا را چنان در زیر فشار مالیات و هجومهای نظامی خود به ضعف کشیدند که این حکومتهای محلی مدتها توان حضور در صحنه سیاسی کشور را از دست دادند. شاید بتوان دوره حکومت امرای دیلمی فارس را در زمان تجدید حیاتی برای مردم شبانکاره دانست. شاید در این دوره صد و ده ساله به علت فضای باز سیاسی و شرایط مناسب اقتصادی بود که اسپهبدان پارس با نام (شبانکارگان) بنیه سیاسی نظامی خود را تقویت کردند و بر شرق فارس مستولی شدند.
یکی از ویژگی های مهم شرق فارس در این دوره وجود دژهای نظامی و قلعه هاست چنان که منابع از وجود ۷۲ قلعه در آن جا یاد میکنند. بعد از عضدالدوله دیلمی این دژها در اختیار مخالفان حکومت و داعیان خود مختار محلی مانند شبانکارگان قرار گرفت و اولین پایگاه بروز قدرتهای کوچک محلی گردید. شبانکارگان قلعه دارالامان ایج را پایگاه فعالیتهای سیاسی خود قرار دادند. آنها که ابتدا شبانی وپرورش احشام دربار ساسانی را به عهده داشته و پس از انقراض آن دولت بزرگ ثروتها و رمه هایی را که در نزدشان باقی مانده بود صاحب شدند اکنون سعی کردند با همان معیشت شبانی و کشاورزی از نفوذ سیاسی نیز برخوردار شوند. بدین سان آنها به کار خودشان توسعه دادند و در کنار گله داری به کاشت محصولات کشاورزی و علوفه نیز پرداختند و شاید این گونه بود که شبانکاره نام گرفتند.
در اواخر سالهای سده سوم هجری دولت بوئیان فارس به نهایت درجه ضعف خود نزدیک شد. با به قدرت رسیدن دولت سلطان محمود غزنوی ۳۸۷-۴۲۱ ه. ق وی توانست دامنه ی قلمرو خود را تا اصفهان گسترش دهد. در این زمان که شبانکارگان به تازگی حیات خود را آغاز کرده بودند اوضاع فارس شرایطی خاص داشت.
طایفه ی شبانکارگان در قلمرو اصفهان دخالت کرده بودن به گونه ای که یکی از افسران ترک به نام فراش از طرف سلطان محمود به دفع حمله آنان پرداخته بود. در پایان حکومت(باکالیجار) دیلمی شبانکارگان کاملا دارابگرد را در اختیار گرفتند. علت این رشد سریع قدرت آنان توجه امرای دیلمی به حفظ سلطه خود بر بغداد بود بنابراین نمی توانستند چندان به نواحی دیگر توجه کنند. این رشد قدرت چندان گسترش یافت که امرای آل بویه دیگر قدرت سرکوبی آن را از دست دادند.
در عصر غزنوی گروهی از اسماعیلیان که در اصفهان و اطراف آن زندگی می کردند علاوه بر عقاید شیعی از اعتقادات سیاسی خاصی مخالفت با عنصر ترک برخوردار بودند. آنان که به واسطه این عقاید همواره در عهد سلطان محمود مورد هجوم قرار داشتند در عصر سلطان مسعود نیز به فرمان وی مورد هجوم لشکر ترک قرار گرفتند. اسماعیلیان در نهایت مجبور شدند که به سوی فارس متواری شوند اما از جنوب فارس نیز با حمله و سرکوبی سپاه با کالیجار رو به رو شدند بنابراین به طرف شبانکاره در شرق فارس رفتند. در شبانکاره حاکمان بومی از آنان حمایت کردند به طوری که سپاه با کالیجار از پیشروی در آن سامان باز ماند. شبانکاره به وسیله اتحاد با اسماعیلیان به شرق فارس استقلال بیشتری بخشیدند و حکومت با کالیجار دیلمی را بیش از بیش به خطر انداختند. با کالیجار که به واسطه ی شکست از شبانکارگان کاملا تضعیف شده بود با خروج ابونصر بن عضدالدوله دیلمی به قتل رسید.
شبانکارگان از زمانی که شخصی به نام فضلویه در میان آنان صاحب قدرت شد(۴۴۸ ه.ق) در عرصه سیاسی منطقه به طور علمی ظاهر شدند. گروهی از آنان ظاهراً باید به کیش اسماعیلیان در آمده باشند به خصوص که بین افکار ملی بومیان شبانکاره و ایده های سیاسی اسماعیلیه پیوندهائی نیز وجود داشت. منابع تاریخی در این زمان به معرفی دو نفر به نام های محمد بن یحیی جد حسویه شبانکاره ای و برادرش نمرودین یحیی جد ابراهیم بن ممانی شبانکاره ای می پردازد. ابتدا محمد بن یحیی به قدرت می رسد به طوری که در عصر او مراسم سلاطین کهن را در دبار وی اجرا می کرده اند. پس از او حسوبه شبانکاره ای بر شرق فارس حکم می راند.
گروهی دیگر از طایفه شبانکاره ها مانیان بودند که فضلویه از آنان بود و پدرش ریاست مانیان را به عهده داشت. نام پدر فضلویه علی بن الحسن بود. نظام الدین فضل ا… بن علی بن حسن بن ایوب شبانکاره ای معروف به فضلویه اولین امیر بزرگ شبانکاره بود که از طرف سلاجقه به عنوان والی شرق فارس به حکومت رسید. ۴۴۸-۴۶۴ ه.ق او پس از مدتی برای به دست آوردن استقلال کامل قلمروش بر علیه سلجوقیان به شورشهای متعددی دست زد اما شکست خورد و نهایتا در قلعه استخر به قتل رسید.
در زمان وی مرکز حکومت شبانکارگان در دارکان با زرکان در جنوب قلعه قرار داشت این سرزمین هنوز ولایت کوچکی در این منطقه است. ولایت خانه آن جوشناباد (گشناباد) و چهار قلعه محکم داشت که هرگز از دست شبانکارگان بیرون نرفت. این دژها (اصطهبانان ، اصطهیار ، رمبته ، و جوشناباد) نام داشتند.
قبل از هجوم مغولان همزمان با حکومت امرای شبانکاره سلاجقه و خوارزمشاهیان بر ایران فرمان می راندند. در زمان سلجوقیان والیانی به نیابت حکام ترک با مقام اتابکی بر فارس ماموریت می یافتند و پیوسته با شبانکارگان درگیر بودند. رکن الدین خمارتکین ،اتابک چاولی، اتابک قراچه، اتابک منکوبرسی، اتابک بزابه و سنقور ترک (مظفر الدین) از جمله این والیان بودند.
آلب ارسلان سلجوقی در سال ۴۵۵ ه. ق فارس را گرفته و بسیاری از شبانکارگان را از دم تیغ گذارنده بود. علت این کار آن بود که فضلویه ، ابومنصور فولادستون آخرین پادشاه دیلمی فارس را که حاکم شیراز بود دستگیر و در قلعه ای محبوس کرد و پس از مرگ ابومنصور، فضلویه بر تمام فارس مسلط شد. بدین گونه بود که آلب ارسلان (ملک قاورد) را از طرف عراق به سوی فارس فرستاد.
فضلویه که قدرت نبرد با سپاه قاورد را نداشت به آلب ارسلان التجا کرد و فارس را از او به ضمانت گرفت،اما بعد از مدتی دوباره بر آلب ارسلان طغیان کرد. بار دیگر آلب ارسلان به شبانکاره لشکر کشید و فضلویه کاملاً به محاصره در آمد و شکست خورد. با قتل وی کل فارس فرستادند تا آن را اداره کنند. ابتدا در سال ۴۶۵ ه.ق آلب ارسلان فارس را به خمارتکین سپرد در (۴۷۰ ه.ق) ملکشاه، توران شاه بن قاورد را به فارس فرستاد او نیز از طرف ملکشاه امور فارس را به شبانکارگان واگذا کرد. در سال ۴۸۷ ه. ق از طرف ترکان خاتون همسر ملکشاه اتابک اونر به فارس ماموریت یافت اما توران شاه و شبانکارگان وی را نپذیرفتند. او در سال ۴۹۲ ه.ق نیز از طرف برکبارق سلجوقی مامور فارس شد که این بار نیز ایران شاه فرزند توران شاه بن قاورد و شبانکاره ها با حکومت وی بر فارس مخالفت کردند. در ۵۰۲ ه. ق اتابک چاونی از طرف برکیارق فرستاده شد تا حکومت فارس را از شبانکارگان بگیرد. او پس از سرکوبی شدید مخالفان و فتح ایگ (ایج) تا سال ۵۱۰ ه. ق حاکم فارس بود.
در عصر اتابک چاولی، حسویه شبانکاره ای نیز در دارابجرد سر به شورش برداشت که سرکوب گردید. از طرف دیگر ابوسعید شبانکاره ای فرزند محمد بن ممانی مدعی سرزمین های تحت نفوذ پدر خود شد (نونبجان و کازرون) که وی نیز با تلاش اتابک چاولی شکست خورد. در این زمان حقوق دیوانی شبانکاره بیش از ۲۰۰ تومان برآورده شده بود.
محمد بن ممانی پدر ابوسعید که مورد توجه فضلویه نیز بود توسط عمیدالدوله مقرب شده و توانسته بود نوبجان،کازرون و شاپور را ضمیمه ی قلمرو خود سازد. او در دوره ی حکومت خود علاوه بر این که نتوانسته بود این سرزمینها را رونق بخشید. خرابی بسیار نیز بر آنان وارد کرده بود از این جهت اتابک چاولی قلمرو وی را تصرف کرد.
قابل توجه است بدانیم سلاجقه شبانکارگان را مردمی آشنا با فرهنگ حکومت و سیاست و آگاه بر رسومات پادشاهی و اصیل می دانستند چنان که نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی در سیاست نامه اش به سلطان توصیه می کند گروهی از شبانکارگان را به امور درباری وارد کند زیرا آنها انسانهائی نیکو و اصیل هستند.
شبانکارگان و کردها توانستند سرانجام بر اتابک چاولی پیروز شده و با اضمحلال سلجوقیان کل نواحی شرق فارس مسلط گردند. (۴۳۰-۵۵۰ ه. ق ).
از سال ۴۶۴ هجری تا ۶۱۶ هجری یعنی سال هجوم مغولان به ایران حکام شبانکاره عبارت بودند از نظام الدین یحیی، نظام الدین محمود، سیف الدین هزار اسب، نظام الدین حسن و قطب الدین مبارز.
این دوره از حضور سیاسی شبانکارگان را که هم زمان با حکومت سلاجقه و خوارزمشاهیان در ایران بود دوران شکل گیری و قوام دولت آنان دانست به طوری که مقارن ظهور مغولان این دولت پایگاه سیاسی خود را در شرق فارس چندان استحکام بخشیده بود که پس از استیلای آنان نیز توانست همچنان به حیات خود ادامه دهد.
منابع نسب نظام الدین حسن شبانکاره ای را به شاهان ساسانی می رسانند. دهخدا در کتابش می نویسد: نظام الدین حسن فرزند ابراهیم فرزند یحیی فرزند یوسف فرزند یعقوب فرزند اسماعیل فرزند مهمونه فرزند یحیی فرزند مبارز فرزند ابراهیم فرزند محمد فرزند اسماعیل فرزند مرزبان فرزند یزدگرد فرزند شهریار فرزند خسرو فرزند هرمز فرزند انوشیروان فرزند قباد بوده است.
شجره نامه دیگری در کتاب مجمع الانساب شبانکاره ای نسب پدران نظام الدین حسن را بعد از قبادیه فیروز فرزند یزدجرد فرزند بهرام جور فرزند یزد جردالاثیم فرزند شاپور فرزند هرمز فرزند نرسی فرزند بهرام فرزند شاپور هرمز فرزند شاپور فرزند اردشیر فرزند بابک فرزند ساسان می رساند.
در عصر نظام الدین حسن، او مورد هجوم منکو پرستی قرار گرفت که از طرف آلب ارسلان به حکومت فارس برگزیده شده بود و مجبور شد از شیراز به شبانکاره عقب نشینی کند او که به موطن خود جوشناباد آمده بود از قدیم آباء و اجداد و در آن می زیستند برای بار دوم در زمان ضعف سلاجقه به فکر تسخیر فارس افتاد ولی به واسطه ی مقاومت ترکمنان سلغری موفق نشد. او در این زمان بیشتر به آباد کردن شبانکاره توجه داشت به طوری که قلعه دارالامان ایج را ساخت. نی ریز را فتح کرد و چون قصد کرد به قلعه ی جوشناباد باز گردد فرزندش قطب الدین را به امارت قلعه ی دارالامان برگزید. ملک نظام الدین حسن در قلعه جوشناباد رحلت کرد و در همان جا مدفون گردید. این قلعه که در میان سیرجان و فسا در حدود دارابگرد قرار داشته موطن اصلی شبانکارگان بوده است. پس از نظام الدین حسن یکی از فرزندانش به نام سیف الدین حسن ظاهراٌ پس از مرگ وی ریاست شبانکاره ها را به عهده گرفته و به اجرای رسم و آئین اسلاف خود پرداخته است. وی با محافظت از چهار قلعه اصطهبانات، اصطهیار، رمبته، و جوشناباد و تکمیل قلعه دارالامان را به انجام رسانیده است.
در سال ۵۱۰ ه. ق بعد از اتابک چاولی سلطان سلجوق فرزند محمد شاه سلجوقی به حکومت فارس برگزیده شد و اتابکی وی را قراچه یکی از سرداران ترک به عهده گرفت. در ۵۲۵ ه. ق سلطان سنجر اتابک منکوبرسی را به فارس فرستاد. وی با نظام الدین حسن شبانکاره ای درگیر شد و با پیروزی بر او و قتل اتابک قراچه علاوه بر فتح شیراز حدود قلمرو خود را تا شبانکاره رسانید. اتابک منکوبرسی در جنگ با سلطان مسعود سلجوقی از میان رفت و اتابک (بوزابه) به حکومت رسید که تا ۵۴۲ به استقلال در فارس حکومت کرد. سلطان مسعود که نافرمانی بوزابه را دید لشکر به شیراز کشیده و او را به قتل رسانید.
با قتل اتابک بوزابه، ترکمانان دستگاه وی که ضعف سلسله را مشاهده می کردند سر به شورش برداشتند. گروهی به رهبری سنقربن مودود در ۵۴۳ ه. ق با شکست لشکر ملکشاه بن محمود (اتابک جدید) شیراز را تصرف کرده و سلسله اتابکان سلغری فارس را بنا نهادند. در این زمان امرای شبانکاره بار دیگر بردارابگرد نی ریز، فرگ، طارم و اصطهبانات مسلط شده بود.
سنقر بن مودود از نوادگان امیری به نام سلغور بود که در خدمت اتابک بوزابه قرار داشت، قتل اتابک بهانه ای شد برای سنقر که در ۵۴۳ ه. ق بر سلجوقیان خروج کرده فارس را تصرف کند. در این زمان قطب الدین مبارز فرزند دیگر نظام الدین حسن پادشاهی شبانکاره را به عهده داشت.
او قلعه ی نی ریز مملکت کرمان، فرگ و تارم(طارم) را فتح کرده و با شکست خان کرمان، سیرجان، لارو، هرموز را نیز به شبانکاره ملحق کرد. در زمان وی محدوده ایالت فسنجان و کرم تا حدود فساورد گسترش یافتند . قطب الدین مبارز پس از سی سال حکومت در فرگ وفات یافت و تابوتش در جوشناباد دفن شد.
در زمان حکومت سنقر و مظفر الدین زنگی بن مودود و سعد زنگی (از امیران این سلسله ۵۴۳-۶۲۳ه.ق) همواره درگیری با امرای شبانکاره وجود داشته است. در این اوضاع و احوال دولت خوارزمشاهیان که بر ایران مسلط بودند در نواحی خراسان و ماورء النهر خود گرفتار مسائل سیاسی و نظامی با ترکها، ترکمنها و مغولان شدند به طوری که فرصت چندانی برای توجه به حرکات سیاسی حکام محلی فارس و شبانکاره نیافتند. مظفر الدین محمد فرزند قطب الدین مبارز در پی درگیریهای معمول بین سلغریان و شبانکارگان در سال ۶۲۴ ه. ق با اتابک ابوبکر زنگی چهارمین اتابک سلغوری به نزاع پرداخت. اتابک ابوبکر بن سعد با قطع درختان و سوزاندن محصولات شبانکاره زیان فراوانی به آن سامان واردکرد. با سقوط دولت خوارزمشاهی و هجوم مغولان به ایران مظفر الدین محمد با زیرکی قلمرو شبانکاره را از هجوم مهاجمان در امان داشت ولی با توطئه دشمنان شبانکاره هلاکو لشکری به شرق فارس گسیل کرد.
ملک مظفر الدین محمد در ۸۶ سالگی مجبور به محاربه با آنان شد ولی شکست خورد و پس از شصت سال حکومت به قتل رسید. او که سی سال به نیابت پدرش و سی سال مستقلاً حکومت کرده بود توانست مرکز حکومت را از جوشناباد به قلعه دارالامان تغییر دهد. او حرم خویش را نیز از جوشناباد به قلعه دارالامان ایج آورد و از زمان وی به بعد ایج دارالملک شبانکاره محسوب می شد. جسد وی را در مسجد جامع دارالامان دفن کردند.
طی دو سال همه ایران فتح گردید سلسله خوارزمشاهیان ساقط و حکومتهای کوچک (به خصوص در فارس) به بهای پذیرفتن فرمانبرداری و تابعیت از خان بزرگ مسندهای خویش را نگه داشتند اتابک ابوبکر توانست با اوگتای قا آن از در دوستی در آمده و فارس را از تخریب نجات بخشد (۶۲۳-۶۵۸ ه. ق) . حیات سیاسی شبانکاره نیز هر چند با پذیرش تابعیت مغولان به خطر افتاد اما از یک استقلال ضمنی نیز برخوردار شدند به گونه ای که این نفوذ در شبانکاره به آن شکل که مغولان در خراسان اعمال کرده بودند نبود.
بازمانده اتابکان سلغوری نیز تا عصر افول دولتشان که هم زمان با مرگ هلاکو و شروع ایلخانان ایران بود همچنان زیر نفوذ حاکمان مغولی باقی مانند. (۶۶۳ه.ق)
در این زمان امیران محلی ایران که تابعیت ایلخانان را پذیرفته بودند مجبور شدند فرمانده لشکری را از دربار مغول با عنوان شحنه در مقر حکومت خود پذیرند چنانکه در شیراز شبانکاره چنین بود.
رشید الدین در کتاب خود می نویسد: ایلخان مغول فردی به نام قبچاق آغول به حکومت فارس و شبانکاره منصوب کرد. میرخواند مورخ دیگر می نویسد: فقط شبانکاره ماموریت قبچاق آغول بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید